سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچستانِ نوجوانی

خاطرات نوجوانی حلی که سعی دارد فراموش شان نکند...
نظر

انگار یه چیزی کم دارم. 

من، ماه و ماهی گوش میکنم و باهاش آرام، آرام اشک میریزم. یه چیزی درست نیست، من هیچی نمیدانم، سرگردانم. 

دلم یک صبح بهاری و جنگل های شمال را میخواد، از آن جنگل های ارمیا... 

خودم هم نمیدانم الان مشکلم چیه و این بدترین درد است. 

ماه و ماهی را قطع میکنم و آهنگ غمگین میزارم، حالا میتونم به تمام غم هایی که دارم و ندارم فکر کنم و گریه کنم. 

ولی هنوز آن بیتِ ماه و ماهی در سرم میچرخد که میگوید: اندوه بزرگی است، زمانی که نباشی