من همان حلی هستم که زنگ تفریح قبل از کلاس ریاضی در کلاسمان رژه میرفتم و شعار مرگ بر ریاضی میدادم، همان حلی حواس پرت که متوجه ورود معلم ریاضی نشد و همانطور به شعار دادن ادامه داد تا دید همه بچه ها دارن بهش علامت میدهند و بعد یکباره سکته کرد. هرچند از نظر حلی او کار اشتباهی نکرده است و ریاضی با تمام ظلم هایی که در این سال ها به ما کرده است مستحق مرگ است.
من همان حلی هستم که با عارفه زنگ تفریح رفتیم و کاربرگ های تکلیف ریاضی من را جر دادیم و دلمان خنک شد، همان تکه های کوچک که بعضی ها را به باد سپردیم و بعضی ها را به سطل آشغال!
من همان حلی هستم که به قول معلم ها همنشین بد هستم و بچه ها را هم مثل خودم شیطون و پرحرف و حواس پرت میکنم.
همان حلی هستم که در کلاس ریاضی جای گوش دادن به حل سوال های عجیب و خیره شدن به تخته سیاه که رویش را اعداد نامفهوم پوشانده اند، دفتر یادداشت روزانه اش باز میکند و خودکارش را برمیدارد و به دنیای خودش پا میگذارد.
همان حلی که سر کلاس فیزیک کتاب جادو ممنوع میخواند.
همان حلی که سر کلاس ها برای نازنین و رضوان پیام رمزی میفرستد.
همان حلی که سر کلاس اجتماعی قدرت حرف زدنش را از دست میدهد و نمیتواند سوال هایش را بپرسد.
همان حلی که کل هفته منتظر کلاس های نگارش و فارسی است.
همان حلی که مدرسه را فقط برای دیدن دوستانش و شیطنت و کلاس های نگارش دوست دارد.
همان حلی که قبلا کلاس پیلاتس را دوست داشت.
همان حلی که در کلاس ها هیچ چیز گوش نمیدهد و معلم ها را عاصی میکند.
همان حلی که دو بار از کلاس بیرون پرت شده است.
همان حلی که نصف شب ها یواشکی کتاب میخواند.
همان حلی که همیشه بی مزه بازی در می آورد.
همان حلی که سعی می کند همیشه بخندد.
همان حلی که جای درس خواندن برای امتحان هایش، کتاب میخواند و متن مینویسد.
همان حلی که بار ها گریه کرده است چون فکر میکند ________ دوستش ندارد.
همان حلی که بار ها نقشه کشیده است کلاس ها را بپیچاند.
همان حلی که گاهی بی حوصله و بد اخلاق میشود.
همان حلی که از ریاضی و فیزیک متنفر است.
همان حلی که عاشق دوستان صمیمی اش است.(برای نانا و رضوان)
همان حلی که دوست دارد ساعت ها کتاب بخواند.
همان حلی که الان 4874 روزش است.
همان حلی که با خواهرش دعوا میکند.
همان حلی که پارسی بلاگ با او لج است.
همان حلی که دوست پلی است.
همان حلی که کلمات را خیلی دوست دارد.
همان حلی که عاشق نوشتن است.
دی:)