ساعت 12:12 شب است و من بیدارم! بیدارم چون دوست دارم شبزی بشم، ددوست دارم روز ها که بقیه بیدار هستند بخوابم و هیچ کاری با آدم های دیگر نداشته باشم، از اینکه همیشه شاداب و شیطون باشم خسته شدم، از اینکه همیشه حرف بزنم، از همه چیز!
پس میخوام شبزی باشم تا هروقت دلم خواست بتوانم با آرامش کتاب بخوانم، راحت بیام و اینجا بنویسم! اینطوری دیگر هیچکس موقع کتاب خواندن به من گیر نمیده برو درس بخون رمان نخون، کسی گیر نمیده الان چه وقت کار با لپتاب است و هرچقدر هم من توضیح قانع نشوند و دیگر کار به دعوا ها نمیکشد.
پ.ن: میدونم متنم افتضاح شده؛چرخش فعل هم داشتم ولی واقعا حال ندارم ویرایش کنم و چشم هایم دارد نابود میشود با نور لپتاب توی سیاهی مطلق خانه!