سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچستانِ نوجوانی

خاطرات نوجوانی حلی که تصمیم دارد هیچ‌وقت فراموش‌شان نکند...
زمستان 13 سالگی , • نظر

شعری که آخر گعده خواندیم و بعد خداحافظی کردیم، همان شعری که من در طول خواندش فقط گریه میکردم، همان شعری که شاعرش دوست خانم گلزاری است، همان شعری که از شعر های مورد علاقه من است:

ماهی بود و آسمان

دریا بود و کهکشان

من بودم و شهر شب

گم‌شده‌ای در طوفان 

 

غرق تنهایی و غم

تا خانه‌ات آمدم

نام تو را خواندم و

دل را به دریا زدم 

 

ای پناه خستگان

همدم شکستگان

دریابش این بنده را

یا مونس یا امان

 

تو را صدا می‌زند این کشتی گم شده

*ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده*

***

می‌خوانمت دم به دم

می‌جویمت نو به نو

زنده می‌کند مرا

ذره ذره نام تو 

 

هم حی و هم دائمی

هم طبیبی و دوا

هم فاطر و جابری

هم باعثی و بقا 

 

تو را صدا می‌زند این کشتی گم شده

*ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده*

***

چون نهالی کوچکم

تازه در آغاز راه

چشمم به دیدار توست

روزی می‌رسم به ماه

 

تو قادری و قدیم

تویی خدای مقیم

دل را سپردم به تو

یا رحمان و یا رحیم 

 

تو را صدا می‌زند این کشتی گم شده

*ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده*

 

 فاطمه سادات قنادزاده