خاطرات نوجوانی حلی که تصمیم دارد هیچوقت فراموششان نکند...
|
هیچستان عزیزم؛
در این یک سال، خیلی تغییر ها پیش آمد. روز های اول حلی واقعی و قدیمی درونت را پر میکرد و بعد حلی عوض شد. دوستی ها محکم تر شد و هیچستان شد حرف مشترک. روزها در مدرسه دفترم را با حرف هایی که میخواهم برایت بنویسم پر میکردم و به شوق نوشتن برای تو به خانه می آمدم.
نفهمیدم کِی عوض شد. هم شوق و ذوق زیادم، و هم خودم! اما همیشه تو برای من یک دوست، یک یار، و یک فضای امن همیشگی بودی، که برایت بنویسم و بنویسم.
در سالروز تولد یک سالگی ات، دوست دارم بگویم که چقدر برایم ارزشمندی، و با وجود اینکه بارها تصمیم داشتم ترکت کنم، برایم جدا نشدنی هستی و انگار به حلی چسبیده ای.
برای گنجینه? با ارزش خاطرات نوجوانی ام...
هیچستان نوجوانی عزیزم، تولد یک سالگی ات مبارک... :))
پ.ن: شاید باورش برایت سخت باشد اما از همان روز اول، که در شانزده اسفند به دنیا آمدی و دست به کاغذ های اتاقم بردم و همه جا تولدت را ثبت کردم، به یک سالگی ات فکر میکردم. به اینکه برایت چه بنویسم، چه کاری را در آن روز عزیز انجام بدهم و آن روز بیشتر از همیشه بنویسم. اما الآن، نه تبریک خاصی برایت نوشتم، و نه کار عجیبی دارم که انجام بدهم. فقط میتوانم بیشتر از هرروز به یادت باشم، و به یاد قدیم کاغذهای اتاقم را از «تولدت یک سالگی هیچستان» پر کنم.