سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچستانِ نوجوانی

خاطرات نوجوانی حلی که تصمیم دارد هیچ‌وقت فراموش‌شان نکند...
نظر

12:00

چراغ را روشن میکنم و به آینه خیره میشوم. دخترک توی آینه با دخترک روز های قبل، فرق دارد... 

نفس عمیقی میکشم. اولین نفس چهارده سالگی چه مزه ای دارد؟ 

اَه! یک طعم غریب...! مزه ی بزرگ شدن، مزه ی دلتنگ شدن برای سیزده سالگی، یک مزه گس، مخلوطی از شیرینی و ترشی...

دلم بچگی کردن میخواهد. همانطور که دینا میگفت، دلم ده سال قبل را میخواهد. همان موقع که برای پا گذاشتن در فضایی جدید و غریب گریه میکردم. یا شاید قبل ترش، که سه ساله بودم و در مهدکودک کفش تماام معلم ها را توی سطل آشعال ریختم... 

دلم بچگی کردن میخواهد... 

عدد چهارده، برای سن واقعا زیاد است...