سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچستانِ نوجوانی

خاطرات نوجوانی حلی که تصمیم دارد هیچ‌وقت فراموش‌شان نکند...
نظر

یک وقت هایی باید حوصله نداشته باشی تا دلت تنگ روزهایی شود که حوصله همه چیز و همه کس را داشتی...

یک وقت هایی داد زدن و بداخلاقی کردن لازم میشود... برای اینکه دیگران بفهمند آدم چوب خشک نیست که یا خوش اخلاق باشد یا بد اخلاق... هر آدمی قابلیت تبدیل به یک موجود جیغ جیغو بد اخلاق را دارد، هر آدمی...

یک وقت هایی خوب است دل آدم ها کوچک باشد و زود بهشون سر هیچ و پوچ بر بخورد و ناراحت بشوند. به هر حال آدم ها که دیوار نیستند، هستند؟! یک وقت هایی توی ذوقشان میخورد. گاهی دلشان میخواهد به راحتی سر کوچک ترین مسائل اخم هایشان را در هم بکشند و بی تابی های الکی کنند...

یک وقت هایی باید کتاب هایت را پرت کنی یک طرف و بی خیال آزمون شنبه و یکشنبه و روز های دیگرش بشینی و حتی ادای آدم هایی که نگران درس های روی هم تلنبار شده شان هستند را هم در نیاوری... و بی خیال ساعت را نگاه کنی که عقربه هایش که مثل گورخر میدوند و  به پایان روز نزدیک و نزدیک تر میشوند. 

یک وقت هایی به جاست آدم کاسه ی صبرش پر شود که همه فکر نکنند کاسه ی صبر آدم ها همیشه جا دارد و می توانند حالا حالا ها ادامه بدهند. خب کاسه پر میشود، بشکه که نیست!

چه اشکالی دارد؟

یک وقت هایی نیاز به کسی داریم تا بیاید و به دیگران یادآوری کند که با موجودی به اسم آدم طرفند...

و آدم ها حق دارند که بد اخلاق بشوند، بی حوصله و بی اعصاب باشند، داد بزنند، دلشان بشکند و گریه کنند..

این حق آدم هاست. این تفاوت آدم ها را با روبات ها نشان میدهد.

یک وقت هایی باید سفت و سخت ایستاد و به دیگران گفت بگذارید آدم از حقوق طبیعی اش استفاده کند...

پ.ن: گاهی یک حرف هایی مانند سوزن گوشه دلت گیر میکنند و  وقت و بی وقت به اعماق احساساتت فرو میروند...