وبلاگ :
هيچستانِ نوجواني
يادداشت :
همان ضمير سوم شخص
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
پارسي يار
: 3 علاقه ، 1 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ر. ا
از ديشب، توي اتوبوس شلمچه به اهواز که متمت رو خوندم داشتم تلاش ميکردم نظر مناسبي پيدا کنم بلکه کمي آرومت کنه. نه بد باشه و اذيتت کنه و نه از همه چيز زدهت کنه.
همين طور که شما احتمالاً داشتيد سر رايانه و فارسي ميخنديدين و راجع به عيد حرف ميزدين، يا لحظه شماري ميکردين براي تموم شدن زبان و رياضي خدا رو شکر چيزي به ذهنم رسيد.
اولي رو بعد دومي ميگم.
...
اون متني رو که براي مادرت نوشته بودي يادته؟ هموني که اومده بودم خونه? قبليتون براي آحرين بارها بهم نشون دادي تا بخونمش.
و کادرت در جوابش نوتشه بودن: قلبم..
(منتظر جوابت هستم تا بقيهش رو بگم، بازم ميگم اميدوارم ناراحت نشي)
پاسخ
حقيقتش سر رايانه و فارسي در مورد عيد صحبت نکرديم و خيلي هم نخنديديم:) يادم نيست... همون درباره? کارنامه؟