• وبلاگ : هيچستانِ نوجواني
  • يادداشت : همان ضمير سوم شخص
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 1 نظر

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    نه
    هيچ کدوم
    هموني که براي مادرت راجع به همين ضمير سوم شخص نوشته بودي..
    هموني که کادرت در جواب نوشته بودن: «قلبم»
    همونب که اگر اشتباه نکنم آخرين بار که خونهه? قبلي‌تون بودم دادي خوندم‌ش.
    از ديشب، توي اتوبوس شلمچه به اهواز که متم‌ت رو خوندم داشتم تلاش مي‌کردم نظر مناسبي پيدا کنم بلکه کمي آروم‌ت کنه. نه بد باشه و اذيتت کنه و نه از همه چيز زده‌ت کنه.
    همين طور که شما احتمالاً داشتيد سر رايانه و فارسي مي‌خنديدين و راجع به عيد حرف مي‌زدين، يا لحظه شماري مي‌کردين براي تموم شدن زبان و رياضي خدا رو شکر چيزي به ذهنم رسيد.
    اولي رو بعد دومي مي‌گم.


    ...

    اون متني رو که براي مادرت نوشته بودي يادته؟ هموني که اومده بودم خونه? قبلي‌تون براي آحرين‌ بارها بهم نشون دادي تا بخونم‌ش.
    و کادرت در جواب‌ش نوتشه بودن: قلبم..
    (منتظر جواب‌ت هستم تا بقيه‌ش رو بگم، بازم مي‌گم اميدوارم ناراحت نشي)
    پاسخ

    حقيقتش سر رايانه و فارسي در مورد عيد صحبت نکرديم و خيلي هم نخنديديم:) يادم نيست... همون درباره? کارنامه؟
    سلام ????
    خيلي تلخ بود واقعا ناراحت شدم از خوندنش.
    بارها با اين غم بزرگ مواجه شدم؛ وقتي شاگردي توي کلاس طراحي، تمام کاغذشو با عصبانيتي غم‌انگيز، خط‌خطي مي‌کرد، وقتي شاگرد ديگرم، صورتش رو پشت پرده کلاس پنهان مي‌کرد تا کسي اشک‌هاشو نبينه، وقتي ... بگذريم.
    هيچ‌وقت نمي‌دونستم بايد چيکار کنم تا حالشون بهتر شه، فقط آغوشم باز بود تا بلکه دقايقي، با نوازش و دلداري، کمي آروم بشن.
    نوشتن البته راه حل خوبيه. فرقي نميکنه چقدر و چطور و روي چه کاغذي بنويسيم. فرقي نميکنه حتي نگهش داريم يا آتشش بزنيم.
    نوشتن، بار ذهني آدم رو سبک مي‌کنه و حالمونو بهتر مي‌کنه.
    براي شما و همه دختران و پسران عزيزم که گرفتار اين شرايط هستند، دعا مي‌کنم صبور باشين و قوي،
    و دعا مي‌کنم زير نظر عنايت پدر و مادر حقيقي همه‌مون، حضرت اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهما السلام آرام و موفق باشين
    پاسخ

    آآه:( خيلي ممنونم. آره، کاملاً درست ميگيد، و خيلي خيلي ممنونم از اين دلداري و همدردي؛ گاهي وقتا بهترين انتخاب همينه. خيلي خيلي ممنونم.
    + Anonymous 
    يک وقت‌هاي زيادي هست که آدم فکر مي‌کنه تنها راه چاره اينه که_ به تعبير من??_ سرش رو بکنه داخل چرخ گوشت! تا اينکه يکم آروم بگيره.
    اما خب در عمل امکان‌پذير نيست و فقط تصورش مي‌تونه تا حد قابل توجهي دارک باشه ??، ولاغير.
    الان که برات مي‌نويسم، جعبه‌ي جادويي راه‌حل‌هاي مختلفم براي زندگي کردن زندگي، تا حد خيلي زيادي خاليه. بنابراين دعوتت مي‌کنم به صبر، فرو رفتن توي دنياي کتاب‌ها، تنفس عميق هواي خوب و تازه، ديدن رستاخيز طبيعت و بهار،
    و فکر کردن به اينکه يه روزي ياد مي‌گيري قلق يک چنين روزهايي توي زندگيت رو بذاري توي جعبه‌ي جادويي راه‌حل‌هاي مخصوص به خودت!
    پاسخ

    دقيقا! چرخ گوشت يه گزينه? بي نظير براي چنين وقتاييه. حقيقتاً توي يه چاله? عميق گير کردم، و خوندن نظرتون برام از باد خنک بهاري هم لذت بخش تر بود. خيلي خيلي ممنونم. درست ميگيد^^