• وبلاگ : هيچستانِ نوجواني
  • يادداشت : چه غلطي کنم با اين همه کار؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + Anonymous 
    از جهان "بي‌اندازه" دوري، ناگهان از اين وبلاگ سر درآوردم و پرت شدم به زمان وبلاگ نويسي خودم.
    شايد باورش سخت باشه اما به عنوان کسي که تمام پسوردهاش تا حد قابل قبولي مثل همند و با اين وجود حتي، مدتهاست که به اکانت مايکروسافتم دسترسي ندارم:)))، اما هنوز مشخصات کاربري وبلاگم يادم بود!
    با يه تقريب خوبي رفتم تمام مطلب‌هايي که نوشته بودم رو خوندم و يه نگاهي انداختم به اون همه "قدمت" که يک گوشه‌ي جهان انداخته بودم به حال خودش؛ وبلاگم 15 سال و اندي سن داره. فکر کنم بزرگتر از شما باشه حتي!
    خواستم ازت تشکر کنم که منو سوار يه ماشين زمان کردي و فرستادي به بهترين سال زندگيم، و به پاس قدرداني، حالا که چيزي بيشتر از دو برابر اونموقعم سن دارم، خواستم بهت بگم که:
    1. هيچوقت از اينکه در چنين شبي سعدي خوندي پشيمون نخواهي شد??
    2. از طرف من (و بعدم از طرف خودت!)، خودتو محکم بغل کن و به خودت بگو: "بتمرگ سرجات بابا! الان با اختلاف يکي از بهترين سال زندگيته، به جاي اين حرفا، بيا و تا خرتناق حالشو ببر!!!"??
    پاسخ

    چقدر اين پيام، براي وبلاگ خاک خورده? من، که پس از دوران رواج وبلاگ نويسي تأسيس شده است پر از اميد، انگيزه، و زيبايي بود! خوشحالم از اينکه توانستم با قلمم به گذشته پرتاب تان کنم، و يادآور روزگار شيرين نوجواني بشوم. ممنونم از حرف هايي که زديد، حس ميکنم بهترين حرفي بود که الآن ميتونستم از کسي به يادگار داشته باشم. از نظري که در وبلاگم گذاشتيد خيلي ممنونم. :)))