• وبلاگ : هيچستانِ نوجواني
  • يادداشت : در مورد يکي!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    واي حلي. ميشه خودت کمکم کني و بگي الان‌ بايد چي بهت بگم؟
    نمي‌دونم بايد در وصف همچين نوشته‌اي چي بگم. انگار مستقيما‌ً از ته قلبت اومده و واقعيه چون وقتي متن رو مي‌خوندم گاهي صداي تو مي‌اومد توي ذهنم که رضي او خيلي بي‌احساسه...
    ولي اين چيزي که نوشتي خيلي خاص بود. خيلي قشنگ نيست که آدم هر چيزي که حس ميکنه رو بنويسه؟ من که واقعاً عاشق اين کارم.
    شايد هم رويام باشه.
    تو به خوبي و خيلي درست راه مستقيم قلم و کاغذ رو که به قلبت و عمق احساساتت مي‌رسه پيدا کردي و من هنوز کنجکاوانه به دنبالش مي‌گردم و واقعاً مشتاق آن روزم که حس کنم من هم دارم چيزي مي‌نويسم‌که زيباست، و قطعاًزيبايي اش تنها يک دليل دارد. آن هم اينکه از ته قلب است.
    تو، بدون شک نوشته هايت اين ويژگي را دارند. و من، رضي کوچک باور دارم همين مهر نامرئي است که به نوشته هاست جان مي‌بخشد.
    بهت افتخار مي‌کنم همکار جون
    پاسخ

    همکار جوني، ممنوونم از تعريف هاي قشنگت، البته ميدوني که اين يه داستان کوتاهه و من نيستم، فقط شخصيت داستان يکمي شبيه به منه. اينطوري نگو همکار جوني، شما قلم فوق العاده اي داري و همونطور که هزاران بار بهت گفتم، هر نوشته که احساسات توش باشه، زيباست، چون احساسات قشنگ هستند. شما رضي کوچک نيستي، فهميدي؟؟؟؟ ميخواي کرم بريزم و بگم وقتي ميگي کوچيک و حقيري ميخواي اداي اون شخص مذکور ان شاءالله جمعه ميبينيمش رو در بياري؟؟؟ يوهاهاها. فهميدي کيو ميگم؟ معلومه:دي