• وبلاگ : هيچستانِ نوجواني
  • يادداشت : من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلي!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    :))))) نمي‌دونم چي بايد بگم.
    خيلي زيبا بود
    ديدي يه موقع هايي نميتوني توصيف کني؟ همون جوريم
    پاسخ

    آره، من بيشتر موقع ها تو اين حالتم که واو! حالا چطوري توصيف کنم. کلاً شعر ها مفهوم هاي دور و دراز قشنگي دارن خيلي براي من به شخصه شرح حالم هستن. مخصوصاً شعر هاي فاضل نظري و سهراب سپهري و فريدون مشيري که باهاشون زندگي ميکنم و بي نهايت دوستشون دارم.
    اي بااابااا ببخشيد نيم‌فاصله ها زياد شدند و نا به جا. همين‌طور شما خواهر حلي هستي نه حلي خانم
    با علامت چشمکي که اينجا جايش خالي‌ست
    پاسخ

    عاشقتم رضي(بوس)
    سلام عليکم. شبت به خير باشه حلي خانم. خيلي وقت بود اين وقت شب اينجا هم‌ديگر‌را ملاقات نميکرديم. چه خوب که الان اينجاييم=)
    پاسخ

    آره رضي...
    اجازه دارم‌ بگم از شششدت هيجان و زيبايي زبونم بند اومده و واااقعاً از اين همه قشنگي و حقيقت هييچ چيزي ندارم‌ بگم؟
    پاسخ

    چي بگم خواهري، که منم هيچ چيزي براي گفتن ندارم...