• وبلاگ : هيچستانِ نوجواني
  • يادداشت : آخرين شب قدر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    حلي،من رضيه هميشگي هستم. و مي‌خوام حس واقعي اين شب هام رو بهت بگم. من به طرز وحشششتناکي سردرگم و گيج هستم. در تمام اين شب ها که همه حالشون عاليه من حالم واقعا افتضاحه چون حس ميکنم خودم رو گم کردم اما تو اين طوري نبودي. براي همين هم حسوديم ميشد و هم اميد مي‌گرفتم و تلاشم رو ميکردم تا خودم رو مثل تو کنم. اگر تو داري آماده ميشي که بري دبيرستان منم همين الان پياده ميام چون ممکنه خانواده کمي بعد تر بياد اما نمي خواهم معطلت کنم. حلي کلي حرف باهات دارم و مي‌خوام بدوني منم خيلي سردرگم هستم اما در ظاهر تالاشم رو کردم نوشتن ندم. من ميفهمم ممکنه چه قدددددر حالت بد باشه و باور دارم سردرگمي از هر حسي بد ترهو از هررر حسي. من قرار نيست از پيش تو برم. من فقط مجبورم به سختي از امير علي نگه داري کنم اون هم به خاطر اينکه مامانم ميخواد پايين باشه و من وااااااااقعا نمي خواهم. حتي نمي خواهم يک لحظه از پيشت برم. تک تک لحظه هاي پيش تو رو غنيمت مي‌شمرم اما مجبورم. اونجا هم کمي ميرم. چرا فکر کردي تنهات ميزاررررم؟ من ميام پيشت. يادت رفته ما هميشه کنار هم هستيم؟! حلي خانم من حالت رو ميفهمم، حال خودم هم دقيقا و کااااااملا همينطوره که تو نوشتي. هيچ وقت تا الان آنقدر حسمون يکي نبوده. ديگه ببين چه قدر اين حسي که داري دقيقا همون حسه. درمورد عکس کانال هم خييييييلي باهات موافقم. واقعا پيدا کردن اوني که دوست نداشتيم رو گذاشتند! بده نه. من حالت رو تجربه نکردم.اما هر لحظه که ميگذره بيشتر مي‌خوام ببينمت
    پاسخ

    ممنونم رضي جووونم. خيلي خوشحالم شدم ديدمت. قبول باشه:)